عروسکم
پارت : ۲۹
ویو رزی :
بعد از کلی اسکول بازی در اوردن توی اتوبوس رسیدیم
نامجون : بچه ها هواستون به خودتون باشه و ، و مهم تر از همه یه وقت فکر نکنید مختلت تنهاتون میزاریم اجازه بعضی کارا بهتون بدیم (منحرف شوید)
بچه ها : اوکی
راوی:پیاده شدن و یه جا برا چادر پیدا کردن
جنی : قبل از اینکه چادر و بندازید چند تا نکته بهتون بگم
نکته اول : زوج بازی در نیارید چون اینجا سینگل نشسته نکته دوم کنار هم نمیخوابید نکته سوم وای به حالتون دست به خوراکی های من بزنید
کوک : نخوریمون
(پسرا در جریان رابطه ها هستن)
راوی : بچه ها چادر و درست کردن و نشستن تو چادر همه داشتن با گوشیشون ور میرفتن که یهو جویی و ایو امدن تو
جنی : چتونه این گاو سرتونو میندازید تو مگه اینجا طویله عه (داد حرص اعصبانی)
نامجون : بچه ها فکر کنم بتونید تو این چادر بمونید
تهنی و لیزکوک : چیییییییییییییی؟
نامجون : بزارید جویی و ایو تو چادر شما باشن
راوی : ایو و جویی وسایلشون و گذاشتن تو چادر
لیسا : یه بویی نیس جنی
جنی : اره
لیسا : بنظرت بوی چیه
جنی : اها بوی گوه میاد
لیسا : مگه ما گوه داریم
جنی : اره تاز دوتا
(کامل ایو و جویی رو دیس کردن )
راوی : تهیونگ تمام تلاشش و کرد که عصبانیتشو بروز نده اما نشد
ویو جیمین :
داشتم عصبانیت تهیونگ تو صورتش میدیدم رگش زده بود بیرون با خودم گفتم میتونه خودشو نگه داره اما نتونست
راوی : ته از عصبانیت ساک جویی و انداخت بیرون چادر
ته : برو گمشو بیرون همین الان (داد)
ایو : اوف جذاب
جویی : عشقم اگه نرم چی ؟
ته : من میرم
رفت
جنی : یا مادر حالش خوبه ؟
جویی : فکر کنم بخاطر دیشب بود ای وای (مسخره)
جنی با سرعت رفت بیرون پیش تهیونگ تهیونگ لب باغچه نشسته بود
جنی : تهیونگ حالت خوبه ؟
ته : بیا بشین
جنی نشست
جنی : شما ها که دیشب باهم خوب بودید
ته : تو دیشب اونجا بودی
جنی : اووممم خوب ارهه
ته : نگاه اینجوری که فکر میکنی نیس
جنی : چه جوریه ؟
تهیونگ قضیه رو توضیح داد
جنی : واقعا ؟
ته : ... .
جنی ذوق مرگ شد
راوی : خلاصه شب شد و همه رفتن بخوابن اینجوری بود که دخترا یه ور بودن و پسرا هم یه ور ایو و جویی هم رفتن تو یه چادر دیگه
ویو جنی :
چادر و به دو قسمت تقسیم کردیم منو تهیونگ لب مرز بودیم همه دخترا و پسرا داشتن پیام میدادن ( زوج هامون بهم پیام میدادن )
ویو لیسا : از خواب بیدار شدم و با ... .
ویو رزی :
بعد از کلی اسکول بازی در اوردن توی اتوبوس رسیدیم
نامجون : بچه ها هواستون به خودتون باشه و ، و مهم تر از همه یه وقت فکر نکنید مختلت تنهاتون میزاریم اجازه بعضی کارا بهتون بدیم (منحرف شوید)
بچه ها : اوکی
راوی:پیاده شدن و یه جا برا چادر پیدا کردن
جنی : قبل از اینکه چادر و بندازید چند تا نکته بهتون بگم
نکته اول : زوج بازی در نیارید چون اینجا سینگل نشسته نکته دوم کنار هم نمیخوابید نکته سوم وای به حالتون دست به خوراکی های من بزنید
کوک : نخوریمون
(پسرا در جریان رابطه ها هستن)
راوی : بچه ها چادر و درست کردن و نشستن تو چادر همه داشتن با گوشیشون ور میرفتن که یهو جویی و ایو امدن تو
جنی : چتونه این گاو سرتونو میندازید تو مگه اینجا طویله عه (داد حرص اعصبانی)
نامجون : بچه ها فکر کنم بتونید تو این چادر بمونید
تهنی و لیزکوک : چیییییییییییییی؟
نامجون : بزارید جویی و ایو تو چادر شما باشن
راوی : ایو و جویی وسایلشون و گذاشتن تو چادر
لیسا : یه بویی نیس جنی
جنی : اره
لیسا : بنظرت بوی چیه
جنی : اها بوی گوه میاد
لیسا : مگه ما گوه داریم
جنی : اره تاز دوتا
(کامل ایو و جویی رو دیس کردن )
راوی : تهیونگ تمام تلاشش و کرد که عصبانیتشو بروز نده اما نشد
ویو جیمین :
داشتم عصبانیت تهیونگ تو صورتش میدیدم رگش زده بود بیرون با خودم گفتم میتونه خودشو نگه داره اما نتونست
راوی : ته از عصبانیت ساک جویی و انداخت بیرون چادر
ته : برو گمشو بیرون همین الان (داد)
ایو : اوف جذاب
جویی : عشقم اگه نرم چی ؟
ته : من میرم
رفت
جنی : یا مادر حالش خوبه ؟
جویی : فکر کنم بخاطر دیشب بود ای وای (مسخره)
جنی با سرعت رفت بیرون پیش تهیونگ تهیونگ لب باغچه نشسته بود
جنی : تهیونگ حالت خوبه ؟
ته : بیا بشین
جنی نشست
جنی : شما ها که دیشب باهم خوب بودید
ته : تو دیشب اونجا بودی
جنی : اووممم خوب ارهه
ته : نگاه اینجوری که فکر میکنی نیس
جنی : چه جوریه ؟
تهیونگ قضیه رو توضیح داد
جنی : واقعا ؟
ته : ... .
جنی ذوق مرگ شد
راوی : خلاصه شب شد و همه رفتن بخوابن اینجوری بود که دخترا یه ور بودن و پسرا هم یه ور ایو و جویی هم رفتن تو یه چادر دیگه
ویو جنی :
چادر و به دو قسمت تقسیم کردیم منو تهیونگ لب مرز بودیم همه دخترا و پسرا داشتن پیام میدادن ( زوج هامون بهم پیام میدادن )
ویو لیسا : از خواب بیدار شدم و با ... .
- ۱.۶k
- ۲۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط